جدول جو
جدول جو

معنی نمک خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

نمک خوردن
(غِ خوَرْ / خُرْ دَ)
هم نمک شدن. مهمان شدن. (حاشیۀ وحید بر خسرو و شیرین نظامی). هم غذا شدن:
مرا پیوند اوخواری نیرزد
نمک خوردن جگرخواری نیرزد.
نظامی.
سال ها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده و حقوق صحبت بیکران ثابت شده. (گلستان) ، از خوان کسی متنعم شدن. در پناه کسی زندگی و امرار معاش کردن.
- نمک خوردن و نمکدان شکستن (ریختن، دزدیدن) ، کنایه از ناسپاسی و کافرنعمتی کردن و حق ناشناختن و پاس ولی نعمت نداشتن و خیانت ورزیدن:
گل افشاندن غبار انگیختن چه
نمک خوردن نمکدان ریختن چه.
نظامی.
زود بگیرد نمک دیدۀ آن کس که او
نان ونمک خورد و پس رفت و نمکدان شکست.
سلمان.
مکیدن لب شاهد و زخم کردن
نمک خوردن است و نمکدان شکستن.
زمان (از آنندراج).
هرجاکه نمک خوری نمکدان مشکن. (جامعالتمثیل).
آن کس که نمک خورد نمکدان شکند
در مذهب رندان جهان سگ به از اوست.
؟ (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
نمک خوردن
غذا خوردن، یا با هم نمک خوردن، با هم غذاخوردن: رفیقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده و بیکران حقوق صحبت ثابت شده... یا نمک خوردن و نمکدان شکستن، ناسپاسی کردن به ولی نعمت و صاحب نمک و پرورنده خود خیانت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاک خوردن
تصویر چاک خوردن
شکافته شدن، ترک پیدا کردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ جَ رَ تَ)
خوردن خاک. کنایه از توجه بدنیا کردن و بامور پست نظر انداختن است، خوردن خاک چیزی را، کنایه از نابود شدن آن چیز است بوسیلۀ خاک. از بین رفتن:
بسی بر نیاید که خاکش خورد
دگر باره بادش بعالم برد.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نمک پرورده. که از خوان نعمت کسی متنعم شده است. که با او نان و نمک خورده است. که حق صحبتی و الفتی بر گردن دارد:
نمک ریش دیرینه ام تازه کرد
که بودم نمک خورده از دست مرد.
سعدی.
، نمک سوده. به نمک آغشته. نمک زده:
از خندۀ شیرین نمکدان دهانت
خون می رود از دل چو نمک خورده کبابی.
سعدی.
بر او بگذشت ناگه ابلهی مست
نمک خورده کبابی کرده بر دست.
امیرخسرو.
ذوق دل ریشم که شناسد که در این عهد
یک زخم نمک خوردۀ ناسور نمانده ست.
عرفی (از آنندراج).
تو را می خواستم مستان و در دل شور آن لب ها
که بر آتش نمک خورده کبابی داشتم امشب.
تشبیهی (از آنندراج).
، نمک سود:
نمک خورده هر گوشت چون چل هزار
ز هر سو به دژها کشد پیشکار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غوص کردن. (مهذب الاسماء). شنا کردن. غوطه خوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظر خوردن
تصویر نظر خوردن
چشم خوردن چشم زده شدن گرفتار چشم زخم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خوردن
تصویر نوش خوردن
بلذت خوردن شاد خودردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوردن نان اکل خبز، غذاخوردن طعام خوردن: پس خوان سالاران بیامدند و خوان بنهادندونان بخوردند، ارتزاق کردن: دو برادر بودندیکی خدمت سلطان کردی ودیگری بسعی بازوان نان خوردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلک خوردن
تصویر بلک خوردن
شنا کردن، غوطه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
شکاف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ستلیدن کوب خوردن چوب خوردن مورد ضرب (کتک) واقع شدن: ... (کتک مفصلی خورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
((تَ رَ. خُ دَ))
شکاف برداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
تكسيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
Crack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
craquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
להיסדק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
دراڑ پڑنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
ফাটল ধরা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
kupasuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
갈라지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
ひびが入る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
barsten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
दरार पड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
แตก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
agrietarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
crepare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
裂开
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
pękać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
тріскатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
reißen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
трескаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
rachar
دیکشنری فارسی به پرتغالی